سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«باری خمینی عزیز ما را کیست که نشناسد و کیست که به شایستگی بشناسد، الفاظ مرا تحمل آن نیست که آن حقیقت فاخر و آن گوهر نفیس را در خود بگنجاند.» (رهبر معظم انقلاب اسلامی  23/4/68)

مروری بر یک سند تاریخی

امام خمینی (ره) در 20 جمادی الاخر 1320 ه. ق مصادف با میلاد دخت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله گام به دنیا آمد و نام پدرش آیت الله شهید سید مصطفی موسوی و نام مادرش هاجر احمدی بود و در شامگاه 13 خرداد 1368 ه. ش رحلت فرمود.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پس از سالها مبارزه در راه حق و ستیز دائم با استکبار جهانی، در شامگاه 13 خرداد به ملکوت اعلی پیوست و جهان اسلام در ماتم بزرگترین، شجاع ترین و آگاهترین مرجع و رهبر اسلام ماتم زده و عزادار شد. میلیونها نفر عزادار و شیفته ی امام (ره) در 15 خرداد در مصلای بزرگ تهران گرد آمدند و با پیر و مرشد خویش وداع کردند.

سرانجام در یک وداع تاریخی و بی نظیر که از صبح 16 خرداد بعد از اقامه نماز به امامت مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (رحمه الله) ملت مسلمان و عزاداران ایران با غم و اندوه وصف ناشدنی به دنبال پیکر مراد خویش تا بهشت زهرا حرکت کردند و بعد از ساعتها تاخیر که به علت ازدحام بیش از حد مردم بوجود آمد بود، سرانجام در ساعت 16:30 بعد از ظهر پیکر پاک و مطهر امام (ره) به خاک سپرده شد و مقصد ایشان در کنار تربت شهدا میعادگاهی برای تجمع عاشقان و دوستداران ولایت و شفیتگان انقلاب اسلامی شد.

آفتاب همیشه بعد از سحرگاهان طلوع می کند ولی گویا طلوع آفتاب انقلاب اسلامی در سحرگاه 20 جمادی الثانی 1320 ق رخ داده است. تولد آخرین فرزند خانواده مصطفوی با میلاد کوثر نبوی همزمان شد. او را روح الله نام نهادند. مرحوم سیدمصطفی که تحصیلات خود را در زادگاهش شروع و در نجف و سامرا به کسب معارف الهیه ادامه داده بود در زمان میرزای شیرازی در زمره ی علما و مجتهدین آن عصر قرار گرفت و از نجف که بازگشت زعامت اهالی خمین را عهده داد شد و به رفع تجاوزات و تعدیات ظالمان پرداخت. 

سید مصطفی در خمین با ایجاد جلسات معارف اسلامی به آگاه ساختن توده ی مردم، اقدام کرد و سرانجام در راه خمین و اراک به دست عده ای که به مردم ظلم می کردند و سید مخالف و مانع آنها بود، شهید شد. امام (ره) در 5 ماهگی یتیم شد و بعد از شهادت پدر تحت سرپرستی عمه و مادر و دائی مهربانش پرورش یافت. امام تحصلات مقدماتی را در خمین نزد میرزا محمود شروع کرد و در مکتب ملا ابوالقاسم و مدرسه جدید التاسیس احمدیه آن دیار ادامه داد. در سن 15 سالگی تحصیلات فارسی آن روز را به اتمام رسانید و نزد برادر بزرگش مرحوم آیه الله پسندیده، صرف و نحو و منطق را شروع کرد و تا سال 1338 ه. ق از محضر ایشان بهره ی کافی برد.

در سن 19 سالگی هنگامی که 14 سال از وفات مادرش می گذشت، بواسطه ی روح تشنه و جستجوگرش راهی حوزه علمیه اراک شد که از حوزه های بزرگ دینی به شمار می رفت و تحت زعامت و سرپرستی موسس حوزه علمیه قم مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی که از مجتهدین حوزه علمیه نجف اشراف و از شاگردان برجسته ی حوزه درس مرحوم میرزای شیرازی بود، اداره می شد. در سال 1340ه. ق آیت الله حائری یزدی به درخواست علمای بزرگ شهر مذهبی قم از اراک به این شهر مهاجرت کرد. امام نیز به قم سفر کرد و در محضر آیت الله حائری یزدی پایه های علمی و مبانی فقهی و اصولی را تکمیل کرد و در محضرت آیت الله شیخ علی اکبر یزدی (معروف به حکیم) در علم هیات مهارت یافت.

امام (ره) از استاد و مراد خود آیت الله شاه آبادی متون مختلف عرفان، حکمت و فلسفه را فراگرفت و خود را در دریای علوم اسلامی غرق کرد. در سال 1345 ه. ق سطوح را به پایان رسانید و به درجه ی اجتهاد نایل شد و بدون نیاز علمی و فلسفی به حوزه های علمیه نجف در زمره مجتهدین و نوابغ فقهی قرار گرفت. در سال 1348 ه. ق با دخت مکرمه ی مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دو پسر و سه دختر بود. امام (ره) در سال 1347 ه. ق در حالی که فقط 27 سال داشت تدریس فلسفه را آغاز کرد. سپس در سال 1364 ه. ق همزمان با ورود آیه الله بروجردی به قم به تدریس علوم منقول و خارج فقه و اصول پرداخت قبل از آن مدتی به تدریس (سطوح) اشتغال داشت و کتابهای فقه و اصول را با بیانی شیوا و رسا برای طلاب و فضلا شرح و بسط می داد.

امام خمینی از همان اوان جوانی، مبارزات سیاسی خویش را علیه ظلم و جور آغاز نمود و چندین بار تبعید و زندانی شد. امام در پیروزی انقلاب اسلامی، نقش بزرگی را در رهبری  مردم برعهده داشت و بالاخره در12 بهمن 1357 پس از سال ها تبعید به وطن بازگشت و تا سال 1368 ، هدایت جامعه را بر عهده داشت.

.................................................................................

منابع






تاریخ : پنج شنبه 93/8/8 | 3:30 عصر | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()
موزه عبرت؛ روایتگر یک تاریخ جنایت

از همان بدو ورود به آن دالان تنگ‌وتار و ماتم‌گرفته، آدمی یاد غسالخانه و رفت‌وآمد جنازه‌هایی می‌افتد که ناگزیر روی شانه‌های سیاهپوشانی، بدرقه گورستان می‌شوند.

 نامش را باید بارها شنیده باشی از زبان تلخ تاریخ که تا ابد شرمسار کراهت توشه‌ای است که لبریز از جنایات نصیری‌ها و مقدم‌هاست؛ همان وحشت‌سرایی که راویان امروز، موزه عبرت می‌خوانندش و مردمان دیروز با شنیدن نام کمیته مشترک ضدخرابکاری پشت‌شان می‌لرزید.میدان امام خمینی(توپخانه)، پشت ساختمان وزارت امور خارجه، کمیته مشترک ضد‌خرابکاری، روایتگر رنج‌ها و محنت‌های آزادی‌خواهانی همچون باهنرها و رجایی‌هاست که آمال و رؤیای جوانی‌شان را قربانی مبارزه علیه باطل کردند و چه بد روزگارانی را پشت دیوارهای آهنین این ساختمان متعفن سپری کردند؛ ساختمانی که تا واپسین ثانیه‌های حکومت پهلوی محبس و شکنجه‌گاه شیرمردان و دلیرزنانی بود که جرمشان تنها فریاد عدالت‌خواهی و رهایی از یوغ ظلم و ستم حکومت جابر و دست‌نشانده بیگانه بود؛ ساختمانی که هنوز نکبت دیوارهای بتنی‌اش روح آدمی را می‌خراشد و امروز همان صبحی است که دیگر از خوف و وحشت به‌جا ‌مانده بر خشت و آجر این ساختمان خبری نیست و حالا به موزه عبرت شهرت یافته و گواه شرارت سردمداران حکومت پهلوی است.همان ابتدای ورود به موزه، سردی و زمختی در بزرگ آهنین‌، مشقات انسان‌هایی را یادآور می‌شود که روزگاری در آن سلول‌های تنگ و باریک، وحشیانه‌ترین جنایات را به جان خریدند و دست از فریاد آزادی‌خواهی‌‌شان نکشیدند؛ انسان‌هایی که ژرفای صبر و شکیبایی‌شان را تنها خدا می‌داند و بس.

لانه بدسگالان زمانه

در ورودی موزه عبرت، دالانی تنگ‌وتار با دیوارهای بتنی و سربه‌فلک کشیده ‌وجود دارد که اسامی 4004 نفر از افرادی که به اتهام خیانت به حکومت شاه به زنجیر ساواک گرفتار شدند، نگاشته شده است. در کنجی دیگر اتومبیل ویژه رفت‌ وآمد فردوست و نصیری (از رؤسای ویژه ساواک) پارک شده است و پس از آن ساختمان مدور شکلی که سرمای خشک و بی‌روحی را به جان آدمی می‌اندازد که نشان از خوف دارد و نفرت.

این ساختمان چهارطبقه به شیوه‌ای طراحی شده که در زمستان سرمای شدید و در تابستان گرمای طاقت‌فرسایی داشته باشد تا اینگونه بر میزان شکنجه‌گاهش افزوده شود و نرده‌های آهنی بلند که تا سقف کشیده شدند تا رخصت شنیدن فریادها و نعره‌های زندانیان برهنه را که در گرما و سرما به آن آویخته می‌شدند به سایر سلول‌ها هم نرساند، چه رسد به مردمان پشت دیوار!

مجسمه‌هایی که نماد اندوه و غم زندانیان دربند و یادآور رنج‌های آنان است، روح هر بیننده‌ای را می‌آزارد و صدای آه و ناله‌ای که در فضای موزه پخش می‌شود، گوش‌های بازدیدکنندگان را می‌خراشد. گویی که این مجسمه‌ها با سیمای محنت‌زده‌شان با آدمی حرف می‌زنند و از روزگار غریبشان می‌نالند؛ روزگاری که از دیدگان مردمان شهر پنهان ماند و طعم زهرآگینش تنها به کام زندانیان باقی ماند؛ بندها و سلول‌های سرد و نموری که گورستان زنان و مردان شریفی بودند که جوانمردی را سرمشق کردارشان قرار دادند و تا آخرین نفس ایستادند و از میدان نبرد نگریختند.

هر گوشه‌ای از این ساختمان شکنجه‌گاه یک زندانی است. حوضچه وسط حیاط که شکنجه‌گران ساواک سر زندانیان را مدت‌ها و تا سرحد خفگی به داخل آب نگه می‌داشتند و حتی در یخبندان زمستان، یخ حوضچه را می‌شکستند و زندانیان را برهنه به درون آب می‌انداختند تا شاید کلمه‌ای، جمله‌ای بر زبان آنها جاری شود و اعتراف کنند و شکنجه‌گر ترفیع درجه بگیرد.

این تصاویر مربوط به موزه عبرت یا زندان کمیته ضد خرابکاری ساواک بود. نشان از صبر و پایداری کسانی که ضجر کشیدن تا آسوده زندگی و آزاد باشیم به این امید که هیچ وقت پای روی خونی که در راه خدا داده شده نگذاریم.

شکنجه گران در سالن سلول های انفرادی زندان

منوچهری شکنج گر معرف و بی رحم ساواک

 یکی از مهمترین مکان های کمیته مشترک این اتاق محسوب می‌شد. اینجا طوری بود که وقتی متهم خوب کتک‌اش را می خورد، پا و دستش صدمه می دید، سیستم عصبی اش از کار می افتاد و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گرفت تازه می آوردنش اینجا.

 

منوچهری که به دکتر معروف بود وقتی می نشستی جلویش و سوال می کرد خیلی مشکل می توانستی از زیر دستش در بروی. اینقدر هم او شناعت و پلیدی و دور از عواطف یک آدم برایش عادی شده بود که اصلا برای او فرقی نمی کرد شرایط جسمی شما چگونه است؛ دندانت بر اثر مشت شکسته، ناخن‌هایت ممکن است کنده شده باشد، دهانت خونی است، اینقدر مشت خوردی که سر و کله همه ورم کرده یا نه، او کار خودش را می‌کرد. در اوج آن شرایط او برای تفریح خودش هم که شده زندانی را در قفس داغی که داخل اتاق بود می‌کرد. متهم با هر وضعیت جسمی ای که داشت نه می توانست در آن قفس آهنی بلند شود، نه بچرخد و نه جایش را تغییر دهد. یک چراغ برقی هم زیر آن روشن می کرد و آرام آرام حرارتش پوست بدن زندانی را می‌سوزاند به طوری که بعد از مدتی بوی سوختگی بدنت را به خوبی می‌توانستی حس کنی. علاوه بر این قفس، تختی هم داخل اتاق منوچهری بود که متهم دیگری را رویش می‌بستند و زیر آن هم شعله روشن می کردند. فرقی که تخت و قفس با هم داشتند این بود که روی تخت امکان کمی جابه جایی وجود داشت تا مثلا کمتر بسوزی اما در داخل قفس امکان نداشت بتوانی کوچکترین تکانی بخوری.

 

در قفس پا و باسن و زانو می سوخت، درست همان قسمت‌هایی که مخصوص نشستن و راه رفتن بود. در این بین که بوی سوختگی خودت را متوجه می‌شدی منوچهری سوالاتش را شروع می‌کرد به پرسیدن. مثلا فلان گروهی که تو با آنها کار می کردی چه می کردند، فلان آدم با تو چه نسبتی داشت و … که البته بسیاری از سوالات هم بلوف بود.

محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی بازجو و شکنجه‌گر؛ به سال 1302 در گلپایگان به دنیا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات در مقطع ابتدایی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در رکن 2 مشغول خدمت شد. پس از تأسیس ساواک در سال 1336، برای ادامه خدمت به ساواک منتقل و در اداره سوم مشغول به کار شد.

برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شکنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شرکت می‌جست. در پی بوجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وی دوره‌های آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوک الکتریکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کمیته مشترک ضد خرابکاری به کار بست. حسینی به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشان‌ها و مدالهای مختلف گردید.

وی شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دکتر حسینی» را یدک می‌کشید، متخصص‌ترین فرد برای زدن کابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو» می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره‌های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می‌داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود. سر کابل‌ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت‌های آن می‌شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه‌ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید که فوق‌العاده آزار دهنده بود و شکنجه‌ای بود مضاعف بر سایر شکنجه‌ها. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 24 اسفند 1357 هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ 12/2/58 درگذشت.

 

 

 

از همه طیف در این زنجیره بوده اسلام گرا کومنیست روشنفکر و غیره...

عکس بعضی از مشاهیر

می‌گویند به اندازه موهای سرش شکنجه شده و در تمام بازجویی هایش زیر سخت ترین شکنجه‌ها حتی در مورد یک نفر هم اعتراف نکرد. او از زیر سخت ترین شکنجه‌های ساواک جان سالم به در برد، معروف شده بود به مبارزی که ساواک را خسته کرد.

 

وسرانجام ننگین شان

منوچهری بعد از شش ماه در لندن خودکشی کرد آرش و تهرانی در دادگاه انقلاب اعدام شدند

حسینی قبل زا دستگیری خودکشی کرد.

عکس ثابتی در داگاه انقلاب

تهرانی و آرش در دادگاه

 

این هم نقشه موقعیت زندان و آدرس

برنامه زمانبندی بازدیداز موزه عبرت ایران:

- روزهای شنبه تا چهارشنبه به استثنای سه شنبه به صورت گروهی با در خواست قبلی از ساعت 9تا11 - 11تا13 -14تا16 

- روزهای پنجشنبه وجمعه به صورت عمومی از ساعت9تا11-11تا13-14تا16  

 آدرس: تهران - میدان امام خمینی -ابتدای خیابان کوشک مصری خیابان شهید یارجانی- 

پلاک1/18 تلفن:7-6722096 فکس:6727597  



برگرفته شده از سایت دانشجویان حقوق دانشگاه ازاد  اهواز






تاریخ : چهارشنبه 92/8/29 | 8:39 صبح | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()

قابل توجه بعضی ها که فراموش کردند یه روزی باید بمیرند..!!
.
.
بعضـــــی از دختـــــرکان...!!
هر چقدر میتوانند بــــــــد حجابی بکنند.!!
لباس تنــــگ و بـــــد نما بپوشــــند و بقول خودشان..
اگـــه تیــپ نزنیم اْفـــته کــــــلاس داره برامـــــون..!!


.
.
اون آقا پســــر هایی که میــــــگن..!!
یه جـــــون باید در دانشـــــگاه دوست د خ ت ر !! داشته باشه..!!
و بقـــول خودشان ما جـــــوانایم فعلا بی خیال محــــرم و نامحــرم..!!


.
.
اون عـــروس خانومی که کــــــراهت دارد یک تکــــه پارچه روی صورتش بندازه
که نکنه آرایـــــش یک میـــــلیون تومنیش خـــراب بشه..!!
و اینچــــنین خودش رو به همه نـــــشون میده..!!

.
.
اون خانوم هایی که به بــــــهانه تفـــــریح بی خیال محرم و نامحرم میشوند..!!
و اینگونه تــــــفریح میــــــکنند..!!


.
اون خانــــــوم هایی که با آرایــــش و لبـــــاس تنگ عکس هایشان را..
در شبکه های اجتماعی به نمایــــــش میگذارند..!!
و میگویند بــــذار خوش باشیم که دنــــیا دو روزه..!!


.
.
هـــــــمه اینـــــها بداننــــد کــــه..!!
این خوشــــی ها یک روزی تـــــــموم میشن..!!
ایــــــنها باید بدانـــــــــند که..!!
یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غــــسل میــــت میدهند..!


.
پـــــس از یاد نبــــــریم که یک روزی ما را در قـــــبر خواهند گذاشت و دیـــــگر..
هیچ راه بازگـــشتی برای تـــــــــوبه وجــــــود ندارد..!؟

.
2 کـــــــلام حـــــــــــــرف حســــــاب..!!
ایــــن ها از مـــــــــن و شمـــــــــــا پْــــــــر میشونـــــد...؟!

برگرفته شده از فیس ایران






تاریخ : سه شنبه 92/8/28 | 3:28 عصر | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()
موزه عبرت؛ روایتگر یک تاریخ جنایت

از همان بدو ورود به آن دالان تنگ‌وتار و ماتم‌گرفته، آدمی یاد غسالخانه و رفت‌وآمد جنازه‌هایی می‌افتد که ناگزیر روی شانه‌های سیاهپوشانی، بدرقه گورستان می‌شوند.

 نامش را باید بارها شنیده باشی از زبان تلخ تاریخ که تا ابد شرمسار کراهت توشه‌ای است که لبریز از جنایات نصیری‌ها و مقدم‌هاست؛ همان وحشت‌سرایی که راویان امروز، موزه عبرت می‌خوانندش و مردمان دیروز با شنیدن نام کمیته مشترک ضدخرابکاری پشت‌شان می‌لرزید.میدان امام خمینی(توپخانه)، پشت ساختمان وزارت امور خارجه، کمیته مشترک ضد‌خرابکاری، روایتگر رنج‌ها و محنت‌های آزادی‌خواهانی همچون باهنرها و رجایی‌هاست که آمال و رؤیای جوانی‌شان را قربانی مبارزه علیه باطل کردند و چه بد روزگارانی را پشت دیوارهای آهنین این ساختمان متعفن سپری کردند؛ ساختمانی که تا واپسین ثانیه‌های حکومت پهلوی محبس و شکنجه‌گاه شیرمردان و دلیرزنانی بود که جرمشان تنها فریاد عدالت‌خواهی و رهایی از یوغ ظلم و ستم حکومت جابر و دست‌نشانده بیگانه بود؛ ساختمانی که هنوز نکبت دیوارهای بتنی‌اش روح آدمی را می‌خراشد و امروز همان صبحی است که دیگر از خوف و وحشت به‌جا ‌مانده بر خشت و آجر این ساختمان خبری نیست و حالا به موزه عبرت شهرت یافته و گواه شرارت سردمداران حکومت پهلوی است.همان ابتدای ورود به موزه، سردی و زمختی در بزرگ آهنین‌، مشقات انسان‌هایی را یادآور می‌شود که روزگاری در آن سلول‌های تنگ و باریک، وحشیانه‌ترین جنایات را به جان خریدند و دست از فریاد آزادی‌خواهی‌‌شان نکشیدند؛ انسان‌هایی که ژرفای صبر و شکیبایی‌شان را تنها خدا می‌داند و بس.

لانه بدسگالان زمانه

در ورودی موزه عبرت، دالانی تنگ‌وتار با دیوارهای بتنی و سربه‌فلک کشیده ‌وجود دارد که اسامی 4004 نفر از افرادی که به اتهام خیانت به حکومت شاه به زنجیر ساواک گرفتار شدند، نگاشته شده است. در کنجی دیگر اتومبیل ویژه رفت‌ وآمد فردوست و نصیری (از رؤسای ویژه ساواک) پارک شده است و پس از آن ساختمان مدور شکلی که سرمای خشک و بی‌روحی را به جان آدمی می‌اندازد که نشان از خوف دارد و نفرت.

این ساختمان چهارطبقه به شیوه‌ای طراحی شده که در زمستان سرمای شدید و در تابستان گرمای طاقت‌فرسایی داشته باشد تا اینگونه بر میزان شکنجه‌گاهش افزوده شود و نرده‌های آهنی بلند که تا سقف کشیده شدند تا رخصت شنیدن فریادها و نعره‌های زندانیان برهنه را که در گرما و سرما به آن آویخته می‌شدند به سایر سلول‌ها هم نرساند، چه رسد به مردمان پشت دیوار!

مجسمه‌هایی که نماد اندوه و غم زندانیان دربند و یادآور رنج‌های آنان است، روح هر بیننده‌ای را می‌آزارد و صدای آه و ناله‌ای که در فضای موزه پخش می‌شود، گوش‌های بازدیدکنندگان را می‌خراشد. گویی که این مجسمه‌ها با سیمای محنت‌زده‌شان با آدمی حرف می‌زنند و از روزگار غریبشان می‌نالند؛ روزگاری که از دیدگان مردمان شهر پنهان ماند و طعم زهرآگینش تنها به کام زندانیان باقی ماند؛ بندها و سلول‌های سرد و نموری که گورستان زنان و مردان شریفی بودند که جوانمردی را سرمشق کردارشان قرار دادند و تا آخرین نفس ایستادند و از میدان نبرد نگریختند.

هر گوشه‌ای از این ساختمان شکنجه‌گاه یک زندانی است. حوضچه وسط حیاط که شکنجه‌گران ساواک سر زندانیان را مدت‌ها و تا سرحد خفگی به داخل آب نگه می‌داشتند و حتی در یخبندان زمستان، یخ حوضچه را می‌شکستند و زندانیان را برهنه به درون آب می‌انداختند تا شاید کلمه‌ای، جمله‌ای بر زبان آنها جاری شود و اعتراف کنند و شکنجه‌گر ترفیع درجه بگیرد.

این تصاویر مربوط به موزه عبرت یا زندان کمیته ضد خرابکاری ساواک بود. نشان از صبر و پایداری کسانی که ضجر کشیدن تا آسوده زندگی و آزاد باشیم به این امید که هیچ وقت پای روی خونی که در راه خدا داده شده نگذاریم.

شکنجه گران در سالن سلول های انفرادی زندان

منوچهری شکنج گر معرف و بی رحم ساواک

 یکی از مهمترین مکان های کمیته مشترک این اتاق محسوب می‌شد. اینجا طوری بود که وقتی متهم خوب کتک‌اش را می خورد، پا و دستش صدمه می دید، سیستم عصبی اش از کار می افتاد و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گرفت تازه می آوردنش اینجا.

 

منوچهری که به دکتر معروف بود وقتی می نشستی جلویش و سوال می کرد خیلی مشکل می توانستی از زیر دستش در بروی. اینقدر هم او شناعت و پلیدی و دور از عواطف یک آدم برایش عادی شده بود که اصلا برای او فرقی نمی کرد شرایط جسمی شما چگونه است؛ دندانت بر اثر مشت شکسته، ناخن‌هایت ممکن است کنده شده باشد، دهانت خونی است، اینقدر مشت خوردی که سر و کله همه ورم کرده یا نه، او کار خودش را می‌کرد. در اوج آن شرایط او برای تفریح خودش هم که شده زندانی را در قفس داغی که داخل اتاق بود می‌کرد. متهم با هر وضعیت جسمی ای که داشت نه می توانست در آن قفس آهنی بلند شود، نه بچرخد و نه جایش را تغییر دهد. یک چراغ برقی هم زیر آن روشن می کرد و آرام آرام حرارتش پوست بدن زندانی را می‌سوزاند به طوری که بعد از مدتی بوی سوختگی بدنت را به خوبی می‌توانستی حس کنی. علاوه بر این قفس، تختی هم داخل اتاق منوچهری بود که متهم دیگری را رویش می‌بستند و زیر آن هم شعله روشن می کردند. فرقی که تخت و قفس با هم داشتند این بود که روی تخت امکان کمی جابه جایی وجود داشت تا مثلا کمتر بسوزی اما در داخل قفس امکان نداشت بتوانی کوچکترین تکانی بخوری.

 

در قفس پا و باسن و زانو می سوخت، درست همان قسمت‌هایی که مخصوص نشستن و راه رفتن بود. در این بین که بوی سوختگی خودت را متوجه می‌شدی منوچهری سوالاتش را شروع می‌کرد به پرسیدن. مثلا فلان گروهی که تو با آنها کار می کردی چه می کردند، فلان آدم با تو چه نسبتی داشت و … که البته بسیاری از سوالات هم بلوف بود.

محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی بازجو و شکنجه‌گر؛ به سال 1302 در گلپایگان به دنیا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات در مقطع ابتدایی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در رکن 2 مشغول خدمت شد. پس از تأسیس ساواک در سال 1336، برای ادامه خدمت به ساواک منتقل و در اداره سوم مشغول به کار شد.

برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شکنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شرکت می‌جست. در پی بوجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وی دوره‌های آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوک الکتریکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کمیته مشترک ضد خرابکاری به کار بست. حسینی به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشان‌ها و مدالهای مختلف گردید.

وی شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دکتر حسینی» را یدک می‌کشید، متخصص‌ترین فرد برای زدن کابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو» می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره‌های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می‌داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود. سر کابل‌ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت‌های آن می‌شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه‌ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید که فوق‌العاده آزار دهنده بود و شکنجه‌ای بود مضاعف بر سایر شکنجه‌ها. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 24 اسفند 1357 هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ 12/2/58 درگذشت.

 

 

 

از همه طیف در این زنجیره بوده اسلام گرا کومنیست روشنفکر و غیره...

عکس بعضی از مشاهیر

می‌گویند به اندازه موهای سرش شکنجه شده و در تمام بازجویی هایش زیر سخت ترین شکنجه‌ها حتی در مورد یک نفر هم اعتراف نکرد. او از زیر سخت ترین شکنجه‌های ساواک جان سالم به در برد، معروف شده بود به مبارزی که ساواک را خسته کرد.

 

وسرانجام ننگین شان

منوچهری بعد از شش ماه در لندن خودکشی کرد آرش و تهرانی در دادگاه انقلاب اعدام شدند

حسینی قبل زا دستگیری خودکشی کرد.

عکس ثابتی در داگاه انقلاب

تهرانی و آرش در دادگاه

 

این هم نقشه موقعیت زندان و آدرس

برنامه زمانبندی بازدیداز موزه عبرت ایران:

- روزهای شنبه تا چهارشنبه به استثنای سه شنبه به صورت گروهی با در خواست قبلی از ساعت 9تا11 - 11تا13 -14تا16 

- روزهای پنجشنبه وجمعه به صورت عمومی از ساعت9تا11-11تا13-14تا16  

 آدرس: تهران - میدان امام خمینی -ابتدای خیابان کوشک مصری خیابان شهید یارجانی- 

پلاک1/18 تلفن:7-6722096 فکس:6727597  


برگرفته شده از سایت دانشجویان حقوق دانشگاه ازاد  اهواز






تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 3:17 عصر | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()

  

شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله مقرب‌ترین بنده به درگاه خداوند است. مقام ایشان چندان بالاست که حتی فرشته مقربی نظیر جبرئیل نیز توان و تحمل این قرب و منزلت را ندارد…

با این حال خدای متعال به ما دستور می دهد که بر ایشان صلوات فرستیم:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً [1]

خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏ فرستد اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید.

و همچنین ما در صلوات از خدا می خواهیم خدا بر رسول خویش درود فرستد.

اما حکمت این عمل چیست؟

با مثالی ساده می‌توان این مسئله را کاملاً روشن کرد؛ ماجرای این کار نظیر آن است که مالک باغی به باغ خویش وارد شود و باغبان با دیدن مالک، ظرفی از میوه‌های باغ پر کرده و آن را تقدیم مالک باغ کند. و این در حالی است که تمام میوه‌ها به خود مالک تعلق دارد!
این کار از جهتی نشان دهنده ادب و احترام باغبان است و از جهتی مالک را خشنود می‌کند و خدمتی در حق اوست.

ما با صلوات فرستادن بر حضرت رسول و آل ایشان (علیهم السلام) ادب و احتراممان را به درگاه آن‌ها نشان می‌دهیم. از همین روست که خودمان هم بهره‌های فراوانی از این صلوات می‌بریم.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می‌فرمایند:

صلوات فرستادن شما بر من، دعاى شما را مستجاب مى‌گرداند و زکات اعمال شماست. (مایه پاکیزگى اعمالتان است.) [2]

همچنین امام رضا علیه السلام می‌فرمایند:

هر که نمى‌تواند کارى کند که به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسیار درود فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه کن مى‌کند.[3]

البته باید این نکته را در نظر داشت که فضیلت و تقرب به درگاه الهی، حد نهایی ندارد. زیرا «ما سوی الله» همگی فقیر بوده و خداوند متعال است که غنی می‌باشد بنابراین درجات قُرب موجودات فقیر، بی‌نهایت خواهد بود. لذا صلوات بر پیامبر اکرم می‌تواند هر لحظه به منزلت ایشان اضافه نماید.

  پی نوشت:

[1]. احزاب، آیه56

[2]. بحار الأنوار، ج94، ص54.

[3]. أمالی صدوق، ص

 

 






تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 11:23 صبح | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()

 

امید که عزادایهای شما در این ماه مورد قبول درگاه خداوند و آن حضرت واقع گردد .



کربلا یعنى چه؟

«کربلا» یکى از شهرهاى کشور عراق است. در مورد لغت «کربلا» و ریشه آن،بحث هاى مُفصّلى صورت گرفته است. طبق بعضى از نَقل ها، این نام از«کرب» و «اِل»ترکیب شده است. یعنى حرم الله، یا مقدّس الله، «کرب» درلغت سامى به معناى «قُرْب» = نزدیکى در عربى است. اگر «اِل» هم به معناى «اللّه»باشد، کربلا به معناى محلّىاست که نزد خدا، مُقَدّس و مُقَرَّب، یا «حَرَم خدا»است.

البته بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، ازکربلا با نام هاى دیگرى یادشده است: «مَشْهَدُالحسین»، «مَدینَةُ الحسین»،«مَوْضِعُ البَلاءُ»، «مَحَلُّالوَفاء».

وضعیت جغرافیایى کربلا

 کربلا در جنوب غربى رودفرات قرار دارد و فاصله اش تا بغداد 105 کیلومتراست. در زمان یکى از خلفا،مسلمان ها عراق را فتح کردند و ابتدا «کربلا» را مرکزسپاه قرار دادند، امابه علت هواى بد و نامناسب آن، کوفه، اردوگاه سپاه شد.

 بعد از آن که مسلمان ها، منطقه کربلا را خالى کردند در این زمین ها کسىزندگى نکرد ومتروک بود. تا آن که در سال 36 یا 37 هجرى، هنگامى که حضرت على (علیهالسلام) با لشکریانش به طرف صفِّین حرکت مى کرد، یک شب در زمین کربلا توقف کرد. درآن شب حضرت على (علیه السلام) به برخى از حوادث آینده اشاره فرمود و براى یاران آنحضرت روشن شد که این سرزمین در انتظار حادثه بسیارسختى است.

در اطراف کربلا، «قبیله بنى اسد» زندگى مى کردند، اما خودِ کربلا جاى زندگىکردن و ماندن نبود،تا آن که امام حسین (علیه السلام) با خاندان و اصحابش، در روزدوّم ماه محرّم وارد این سرزمین خشک و سوزان شدند.

وضعیت جغرافیایى کربلا، بعداز شهادت امام حسین (علیه السلام) تغییر کرد وکربلا به شهرى تاریخى تبدیل شد. از آن به بعد، کربلا موردتوجّه جهانیان ـ به خصوصشیعیان ـ قرار گرفت و کعبه آرزوها شد






تاریخ : یکشنبه 92/8/12 | 3:40 عصر | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()

فضیلت یاد کردن سید الشهدا علیه السلام هنگام نوشیدن آب


حضرت سکینه دختر امام حسین علیه السلام فرمود: چون پدرم شهید شد او را در آغوش گرفتم و بی هوش شدم در آن حال شنیدم که می فرمود:
شیعتی ما إنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَأذْکُرونی
أوْ سَمِعْتُمْ بِغریبٍ أو شهیدٍ فَأنْدَبونی
«ای شیعیان من! هر وقت آب خوشگوار نوشیدید مرا یاد کنید و هر زمان نام غریب یا شهیدی را شنیدید بر من گریه کنید»
داوود رقّی گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم آن جناب آب طلب نمودند چون نوشیدند رقت کردند و چشم مبارکشان پر از اشک شد و گریستند:
سپس فرمودند: ای داود! خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند؛
«چه اندازه یاد حسین زندگی را ناگوار می کند من هیچگاه آب سرد ننوشم جز اینکه حضرت حسن علیه السلام را یاد کنم، و هر کس آب نوشد و حضرت حسین و اهل بیتش را یاد کند، و کشنده او را لعنت نماید خداوند صد هزار حسنه برای او بنویسد و صد هزار گناه از او محو کند و صد هزار درجه برای او بالا برد، و گویا صد هزار بنده آزاد کرده است و خداوند متعال روز قیامت او را با صورتی درخشان (با قلبی مطمئن) محشور فرماید
در حدیث دیگر امده است: هر کس آب بیاشامد و از تشنگی امام مظلوم در کربلا یاد کند و بر قاتلان سیدالشهداء لعنت کند مثل کسی است که هزار پیامبر خدا را از تشنگی نجات داده و هزار مرتبه در رکاب امام عادلی شهید شده باشد

 






تاریخ : یکشنبه 92/8/12 | 3:37 عصر | نویسنده : رحیم زاده | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.